حدیث عشق منحدیث عشق من، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

حدیث عشق

خــــداحـــافــــظ دوست خوبم

امشب هلنا , دوست وهمبازی حدیث که همسایه طبقه بالای ما بودند , به خونه جدیدشون نقل مکان کردند. البته چند وقتی بود که حرف از رفتن می زدند ومن کم کم حدیث را برای چنین روزی آماده کرده بودم. حدیث و هلنا روزهای خوب وبد زیادی را با هم داشتند. بد به این خاطر که حدیث تقریبا تا دو سالگی  از هلنا  می ترسید و کمتر باهاش بازی می کرد ( آخه هلنا با اینکه سه ماه از حدیث کوچکتر بود دست بزن خوبی  داشت ) .و خوب به خاطر تمام دوستی ها , بازی های , قهر و آشتی ها و لحظه های کودکانه دو دختر بچه .  امشب با رفتنشون دل خودم هم گرفت. دو و نیم سال همسایگی و داشتن کوچولوهای هم سن وسال وهمبازی   خاطرات زیادی را تو ذهن آدم...
22 ارديبهشت 1393

مدیر برنامه های من

    لای کتاب را که باز می کنم , خرده فرمایشاتت شروع می شود , به قدر ده تا بچه برایم کارمی تراشی.. تشنه ات می شود , گرسنه ات می شود , دلت برایم تنگ می شود و حتما هم باید روی پایم بنشینی و محکم بغلم کنی.. اولین خط کتاب را که می خوانم چند تا کتاب و مجله جلوام ردیف می کنی تا برایت بخوانم.. مداد را که دستم می گیرم اول از همه باید در دفتر نقاشی ات هر چه هوس می کنی بکشم بعد هم قلم از دستم می گیری و متقابلا در کتاب برایم نقاشی می کشی.. کتابم را دوباره باز می کنم که بخوانم . حالا شدیدا خوابت گرفته و باید  برایت قصه بگویم تا بتوانی بخوابی , البته روی پای من.. ...
14 ارديبهشت 1393

یک مسافرت کوتاه

        سلام به همه         از ظهر دوشنبه قبل ما سه نفر ( من و دخمل و بابایی ) یه سفر کوتاه ولی                  پر مسافت  داشتیم.        اول به تهران  بعد قم و پابوس حضرت معصومه (س)   بعد هم چند ساعتی              گشت و گذار در شهر زیبای محلات ,  بازگشت به شهرستان  و  بالاخره                    جمعه شب برگشتن سر خونه و زندگی .             امامزاده قاضی الصابر...
8 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حدیث عشق می باشد